حق با تو بود

دست نوشته هایی با موضوعات اجتماعی و مشکلات مردمی(تمام اتفاقات حقیقی است)

حق با تو بود

دست نوشته هایی با موضوعات اجتماعی و مشکلات مردمی(تمام اتفاقات حقیقی است)

آخرین مطالب
جمعه, ۸ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۲۰ ب.ظ

دلارهای با برکت!

با استرسی وصف ناشدنی منتظر بودم تا کار خانم دکتر تمام شود. همه صندلی های انتظار پر بود. تا سر و کله یک دندانپزشک خانم توی شهر ما پیدا می شود. بیشتر خانم های محجب و مذهبی صف می کشند و برای گرفتن نوبت و حل شدن مشکل دندانی که شاید یکی دو سال به آن ساخته اند، بر هم سبقت می گیرند. کسی باور نمی کند با این همه پزشک و دندانپزشک همشهری کار مردم شهر روی زمین می ماند و گاهی برای درمان یک دندان پوسیده باید یک سال انتظار بکشند، یا آواره شهر و مرکز استان باشند. با چندبار رفت و آمد و رزرو و انصراف توانسته بودم نوبتی برای مادر بگیرم.

خانم دکتر یک دستش توی جرم و دندان و خونابه بود و دست دیگرش یه قلم و کارت و حساب و کتاب. دستیارش فقط فرصت پاسخ دادن به تلفن ها را داشت و حل کردن اختلاف بین مشتریان در نوبت. قیمت ها به حدی بالا بود که اگر دوبار به تومان حساب می شد بازهم تناسبی با جیب این مردم و درآمدشان نداشت. گاهی در پاسخ اعتراض مشتری ها می گفت: «تهران فلان قیمت است. این قیمت ها با 50 درصد تخفیف است». گاهی هزینه پر کردن دندانی را قسطی قبول می کرد و گاهی به دو برگه چک یک ماهه راضی می شد. دستیار دیپلمه اش هم که خودش را بیشتر از پزشک فوق تخصص باور داشت، مواظب بود که کسی تخفیف قابل توجهی نگیرد. خدا رحم کرده بود مطب از خودشان نبود و مثلا خیریه بود.

ده دقیقه طول نکشید که کار دندان مادر نصفه نیمه تمام شد. رفتم برای حساب کتاب. وقتی گفت: 300 هزار تومان. از آنجایی که نه دندانی پر کرده بود نه عصب کشی؛ با اینکه اهل چانه زنی نبودم، خواستم کمی تخفیف بدهد. با اخم و ناراحتی چند تومانی تخفیف داد.

آن قدر پرداخت هزینه از جیب بابا بر من گران آمد که در راه برگشت قیاس افتاده بود به جانم: «چرا این قدر تفاوت؟ این خانم دکتر 5-6 سال بعد از دیپلم درس خوانده. من 14 سال. حداقل برای رشته تدریسم 10 سال. در آمد یک ترم من با این همه رفت و آمد و فک زدن حداقل 5 ساعت در هفته با هزینه ای که برای دندان مادر گرفت شاید برابری کند. آن هم اگر واحد ارائه شود و کلاس به حد نصاب برسد. تعطیلات تابستان و کرایه های رفت و آمد و طراحی مجانی سوال و برگه دیدن ها و حضور سر جلسه  را با این اما و اگر ها جمع کنی عملا به قول امروزی ها فقط خودم را معطل کرده ام. نفس لوامه هم کمک کار روح خبیثم بود و وسوسه می کرد، این نتیجه بی فکری است. می خواستی رشته ات را درست انتخاب کنی».

قیاس دندان شکنی بود. رو کردم به مادر و از تراوشات ذهنی کمی برایش فلسفه بافتم و تا حدودی غُر زدم. مادر با پنبه درون دهانش که مانع از کلام واضح می شد توضیح داد: «مادر جان خودت که می گفتی علم نور است نه سواد. کسی درس نمی خواند برای در آمدش. پول تو کم هست ولی برکت دارد. روزی رسان خداست مادر. تا حالا درمانده شدی؟ دستت جلوی کسی دراز شده؟ بی غذا و سرپناه مانده ای؟ ناشکری نکن مادر. خدا خوشش نمی آید. کسی که پول بیشتری دارد مسئولیتش بیشتر است. حساب کتاب قیامتش سنگین تر است. خمس و زکاتش سخت تر است».

به حرف های مادر دقت کردم. تا حدی قانع شدم. حق با مادر بود. اگر درآمد پنج ماهم اندازه 5 دقیقه خانم دکتر نبود ولی در خانواده ای به دنیا آمده بودم و زندگی می کردم که زنش تندیس محبت و فداکاری و کارش ارتباط فکرها و امیدها به خداست. مردش به پرداخت نفقه زن و بچه اش پایبند است.  به بهانه در آمد هیچ وقت پول تو جیبی ام را قطع نکرد. هیچ وقت در هماهنگی اعتقادی و کاری مانعم نبود، از هیچ حمایتی دریغ نمی کند. خرج کردن برای خانواده اش را افتخار می داند. در نگاهش رفاه زن و بچه اش لذت بخش تر از صفرهای حساب بانکی است.  اینکه زن و بچه اش دستشان جلوی کسی دراز نباشد و تن به هر کاری ندهند را وجهه و آبرو می داند تا فلان ماشین و کفش و لباس. در این سن و سال دست از کار و تلاش نکشیده و نگاهش به جای جیب زن و دخترش به دست خداست.

خدایا حق با تو بود فکر و دلی را که تو بر آن حکومت نکنی، روزی رسان را تلاش خودش می بیند، چرخیدن چرخ اقتصاد خانواده را مدیریت خودش، زن خانه دار بیکار است، مرد کیف پول و تحصیل منبع در آمد. مزاحم بودن و دردسر دیدن بچه در این تفکر جای تعجب ندارد. و چه زیباست زندگی بین انسان هایی که تو را روزی رسان می بینند. زن را نماینده عاطفه انتخاب شده از جانب تو، مرد را قوام و تکیه گاهی منصوب شده از جانب تو و فرزند را نعمت و رحمتی از تو. تلاش و زحمت و قناعت و ساده زیستی را رضایت و حکمت تو.

ارغوان/ 11 شهریور 1398

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۰۸
ارغوان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی