حق با تو بود

دست نوشته هایی با موضوعات اجتماعی و مشکلات مردمی(تمام اتفاقات حقیقی است)

حق با تو بود

دست نوشته هایی با موضوعات اجتماعی و مشکلات مردمی(تمام اتفاقات حقیقی است)

آخرین مطالب
جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۳۴ ب.ظ

درد سر میشه!

خیلی مرموز نشست کنارم و خواست به سمتش تغییر جهت دهم. کاغذ نیمه مچاله ای را از گوشه کیفش بیرون آورد و زیر چادرش نیمه پنهان نشان داد و با صدایی که به زحمت شنیده می شد گفت: «ببین این ها را می شناسی؟». نگاهم را دقیق کردم ببینم نقشه گنج است یا عملیات سری که اینچنین مخفی کاری می کند.

سر تا پای کاغذ اسم و فامیل و نام پدر و سال تولد دخترانی از شهرمان بود.

- «چطور شناختی می خواهی؟ امر خیر است؟ من فقط در حد نهایت همکلاسی یا همشهری بودن و دیدن در کوچه و خیابان میشناسم. شناختی که به درد امر خیر بخورد ندارم».

- «خوبه خیلی خوبه.  تو الکی حرفی نمی زنی. در همین حد هم خیلی خوب است. می خواهم لیست کوتاهتر شود».

-«آخر من چه بگویم؟ به قول مادرم علف خوب است به دهان بزی شیرین بیاید. من که سهل است شما هم فقط می توانی پیشنهاد کنی به برادرتان. ملاک های هر کسی را باید از خود آن شخص پرسید. ملاک هایشان را پرسیده ای؟ مردها باید خودشان انتخاب کنند هر چند از لیست تهیه شده از خانواده باشد. حالا چون امر خیر است و همه وظیفه داریم در سر و سامان گرفتن جوان ها کمک کنیم باشد».

- «تسلیم! بخدا خودش گفته. عین ملاک های خودش است. اما و اگرش را هم گفته. حالا بگو کدام را می شناسی؟»

- تقریبا همه را دیده ام و از نزدیک با خانواده هایشان آشنا هستم. بگو کدام یکی و چه اطلاعاتی نیاز داری؟

دست گذاشت روی یکی از اسم ها«این این»

- نباشد بهتر از شما. دختر خیلی خوبی است. محجب. با خدا و نماز خوان و دیندار. دختر باحیایی است. اهل دوستی با نامحرم و... نیست. تحصیل کرده فکر کنم ارشد است. خانواده سالم اهل مال حلال و درستکار.

- پدرش چکاره است؟ مادرش چطور زنی است؟ سنش؟ چد تا خواهر برادر دارد؟ دستشان خالی نیست؟

- فکر کنم کشاورز است. مادرش زن خوبی است. چند سالی است مریض است. سنش که اینجا نوشته. پر جمعیتند. خواهر کوچکش عروس خانواده فلانی است. من حساب بانکیشان را ندیده ام. ولی خانواده آبرو داری هستند. اهل دست دراز کردن جلوی دیگران و خوردن هر مالی نیستند. اگر نگران جهیزیه ای. جهیزیه اولا وظیفه شرعی و عقلی و انسانی زن نیست. دوما خانواده ای نیستند که برای چهارتا کاسه بشقاب حیثیت دخترشان را زیر سوال ببرند. حرص نخور

اخم هایش را در هم کشید و با لحن غیر انسانی گفت:

«کشاورز! اوه اوه حالا برادر بیچاره ام باید مریض داری کنند. ماشین هم ندارند، می شود تاکسی تلفنی و در خدمت. خواهر کوچکش ازدواج کرده و سن گذشته. با برادرم هم سن می شود. پس فردا نمی تواند برای برادرم یک بچه درست حسابی هم بیاورد. ارشد بیکاری دارد یا جایی استخدام است؟»

از نوع نگاهش خیلی ناراحت شدم. «نمی دانم اگر تازگی ها سر کار رفته باشد».

«این را نمی خواهیم. درد سر است. آن یکی را بگو»...

«خدایا این چه مدلی است دیگر؟ چه نگاه دنیا زده حقیری! عزت و خوشبختی از این بالاتر خدا به انسان  مال و توان و قدرت حمایت از یک خانواده درستکار را بدهد؟ اگر مردهای جامعه از این دختران نجیبه حمایت نکنند و فرصت ایجاد نکنند برای حفظ ایمانشان و وسیله نباشند برای تربیت فرزندان صالح تحت نظر این دامن های پاک پس که باید این کار را انجام دهد؟ مرد که هستی؟ تو حمایت کن از حاصل عمر و جوانی مرد دیگری. خدا برایت در دنیا و آخرت جبران می کند! به خدا شک داری؟ »

دیگر هیچ کمکی به او نکردم. پسری که نگاهش این است شایستگی همسر داری ندارد. مرد را خدا قوّام و حامی زن و خانواده آفریده مردی که اعتقادش این است با حساب کتاب های سر انگشتی و انتخاب خودش وسیله راحتی فراهم می شود و زن و فرزند و خانواده را رزقی از خدا نمی بیند مرد که نه انسان نیست.

خدایا حق با تو بود مردی که عاشق تو نیست را با قوّامی چکار؟ همان دوپای ضعیفی است که یکی دوتا می کند برای حفظ خودش!

 

ارغوان/ 27 آبان 1397

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۸/۲۴
ارغوان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی