حق با تو بود

دست نوشته هایی با موضوعات اجتماعی و مشکلات مردمی(تمام اتفاقات حقیقی است)

حق با تو بود

دست نوشته هایی با موضوعات اجتماعی و مشکلات مردمی(تمام اتفاقات حقیقی است)

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقش مردان در سلامت دینی جامعه» ثبت شده است

شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۴۷ ق.ظ

خجالت می کشم!

همیشه دیدن افراد خجالتی در جامعه برایم نوعی سمباده روح است. حیف این جوان ها.  البته تشخیص ساده ای نیست. بین خجالت و حیا و سکوت و رعایت حریم و درونگرا بودن حد و مرزهای مشخصی وجود دارد. جسارت و بی ادبی و شکستن مرزها  و زدن  هر حرفی در هر کجا نشانه اعتماد به نفس و شخصیت محکم و با استقامت نیست. ولی تقریبا یقین دارم بهار نمونه روشنی از خجالتی هاست. همیشه وقتی او را می بینم غصه می خورم. به اندازه کافی با استعداد و مومن و دوست داشتنی هست ولی از اینکه می بینم دیگران از این ضعف شخصیتی سوء استفاده می کنند اشکم در می آید.  همیشه کنجکاو بودم ببینم چطور برخی بچه ها خجالتی می شوند و چرا بهار خجالتی است و چه کمکی می شود به او داشت. تا اینکه خیلی اتفاقی از خانواده اش گفت.

دختر یکی یکدانه ای که تنها ثمره زندگی ناموفق پدر و مادرش است. خانواده ای که هنوز با هم زندگی می کنند ولی فکر می کنم طلاق عاطفی سال ها پیش اتفاق افتاده بود. این را از بین حرف های بهار فهمیدم: «کاش من به دنیا نیامده بودم. من هم پدرم را دوست دارم هم مادرم. حتی پدرم را بیشتر. دلم می خواهد همه با هم باشیم. ولی آنها همدیگر را دوست ندارند. با هم زندگی می کنند به خاطر من.  از اینکه مانع جدا شدن و خوشبختیشان شده ام غصه می خورم. این جمله همیشگی پدرم است که مرا نمی خواسته اند. بچه ناخواسته بودن عذابم می دهد ». حرفش که تمام شد. با اینکه با این رفتار والدینش مخالف بودم جبهه گرفتم و گفتم: «بچه خدا خواسته نباید این حرف ها را بزند. خدا تو را خواسته. پدر و مادرت اگر تو را نخواسته اند این قدر تو را دوست داشته اند که به خاطر تو از خودشان بگذرند. حالا بابایت حرفی می زند بشنو و باور نکن. مرد است و غرور مردانگی».

بعد از اینکه با بهار خداحافظی کردم با خودم می گفتم: «فرض کنیم در تمام عمر، هر روز عزیزترین شخص و نزدیکترین فرد به ما که خیلی هم دوستش داریم به ما بگوید، تو را نمی خواستم و مانع خوشبختی من هستی. ضعف اعتماد به نفس و خجالتی بودن کمترین اثرش نیست؟». این چه جدا نشدنی به خاطر بهار است؟ اینکه بیشتر شبیه شکنجه است تا محبت!

خدایا حق با تو بود مردی که عاشق تو نیست، خود بین تر از این هاست که بتواند اهمیت اعتماد به نفس و سلامت شخصیت نسلش را ببیند. مرد خودبین و خودخواه که بابا نمی شود!

ارغوان/ 17 آذر 1397


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۷ ، ۰۸:۴۷
ارغوان ...
سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۳۸ ق.ظ

خیلی مردی!

خیلی وقت بود امامزاده شهر نرفته بودیم. وقتی رسیدیم انگار دنیا عوض شد. همه بدی ها یادم رفته بود. نشستیم روبروی ضریح. مادر دعا می خواند . من طبق معمول خیره شده بودم به پنجره های ضریح و حس می کردم روحم در حال شارژ شدن است.

در همن گیر و دار خانمی به جمع پیوست نشست کنار مادر. تا یک ساعت بعد که از امامزاده خارج شدیم بی وقفه برایش حرف  زد. حرف های  رنگارنگ و نا مفهوم از خصوصی های زندگیش گرفته تا اوضاع و احوال کشور. مادر اما صبور بود و فقط تاییدش می کرد.

در راه بازگشت از مادرم سوال کردم: «مامان این خانمه دیگه کی بود؟ روانی بود؟ از حرف هایش چیزی نمی فهمیدم. راستش اصلا نگذاشت بفهمم کجا هستم و چه می کنم».

مادر اول چهره در هم کشیدو تاکید کرد،که کسی را با لحن توهین آمیز خطاب نکنم و بدانم کسی از مریض شدن خوشش نمی آید. و کسی فردای خودش را ندیده است چه کسی می داند ما سالم از دنیا می رویم یا نه؟  بعد برایم گفت: « با این خانم هم کلاسی بوده ام.  تک فرزند خانواده اش بود. نه خواهری دارد و نه برادر. پدر و مادرش برای به دنیا آمدنش ده سال صبر کردند. 15-16 ساله بود که به اصطلاح آن روزها بدترین و بد اخلاقترین پسر شهر آمد خواستگاریش. پدرش افکار بسته ای داشت. فقط می خواست شوهرش داده باشد. ازدواج کرد ند. 

یک سال از تاریخ عقدشان گذشت. هنوز خانه خودش نرفته، دو ماهه باردار شد. پدرش که فهمید آن قدر کتکش زد و سرزنش شد که حواسش به هم خورد و به قول تو مشکل روانی پیدا کرد. یکی یکدانه و نازنین بود. کتک و سرزنش ندیده بود.  همسرش همان که برای بد اخلاقی و شر بودنش شهره شهر بود و  اسمش را می گفتند.... نامردی نکرد. اتاقکی اجاره کرد و همسرش که روانی شده بود  را برد خانه خودش. حتی بچه را هم اجازه داد به دنیا بیاید. خودش بچه یک روزه را تر و خشک می کرد و با شیشه شیر می داد و... خلاصه 40-30 سال از این قضیه می گذرد. نه زنش را طلاق داد و نه زن گرفت نه کسی دید که به ناموس کسی نگاه کند و نظر داشته باشد. آن خانم باوقاری هم که آن گوشه نشسته بود همان بچه بود».

نمی دانم پدر و مادر این خانم در چه شرایطی بوده اند.  نباید از غیرت و عزت والدین راحت گذشت. ولی کار خلاف شرعی هم اتفاق نیفتاده بود. مهم این است تو مرد بودی. درود بر مردان مردی که باور دارند خدا همه سختی هایی که تحمل می کنند می بیند و حمایت از دل شکسته ای را بزرگتر از خواسته های کوچک دنیایی  خود می دانند. هزاران آفرین به تو. خدایا حق با تو بود. هر دلی که با تو بود مرد بود.



نوشته شده توسط: ارغوان 24 مهر 97


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۷ ، ۰۷:۳۸
ارغوان ...