حق با تو بود

دست نوشته هایی با موضوعات اجتماعی و مشکلات مردمی(تمام اتفاقات حقیقی است)

حق با تو بود

دست نوشته هایی با موضوعات اجتماعی و مشکلات مردمی(تمام اتفاقات حقیقی است)

آخرین مطالب

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۳۵ ق.ظ

خدا رحمتش کند!

وقتی اعلامیه ترحیم را دیدم، اولین چیزی که در ذهنم تداعی شد، فریبا بود. دختر یکی یکدانه و تک فرزند مرحوم. همسفر مشهدمان بود. دختری بلند بالا، ساکت و حرف گوش کن و تا حدی مبهم. از آنجایی که در شهر ما، شرکت در مراسم گذشتگان برای دختران جوان کار معمولی نیست، از مادر خواهش کردم ایشان حتما شرکت کنند و از طرف من هم به فریبا تسلیت بگوید. هر چه باشد یک هفته با هم زندگی کرده بودیم. مادرم در جوابم گفت: «اگر بود، چشم». مادر درست می گفت. فریبا دختر احساساتی بود. پدرش هنوز شصت سال نداشت. فریبا هم خواهر و برادر ندارد، تحمل برایش سخت تر است. امیدوار بودم کارش به بیمارستان نکشیده باشد. منتظر ماندم تا مادر برگردد.

وقتی مادر برگشت رفتم استقبال و از احوالات فریبا سوال کردم. 
- «گوشه مجلس، مات نشسته بود. تسلیت گفتم ولی بعید می دانم متوجه شده باشد».
- «یعنی چی؟ حالش خوب نبود؟ یعنی شوک بهش وارد شده؟»

- «شوک که هنوز به دنیا نیامده به او وارد شده بود. مادر و پدرش دختر عمو بودند. همسایه دیوار به دیوار. حتی خانه خودشان را هم کنار خانه پدر و مادرشان ساخته بودند. هنوز مادر فریبا، چند ماهه فریبا را باردار بود، حرفشان شد. خیلی جزئی. قهر کردند. هر کسی رفت خانه پدر و مادر خودش. پدر و مادر این دختر و پسر و خواهرها و برادرها رفت و آمد داشتند و هیچ اختلافی بینشان نبوده و نیست. ولی سی سال گذشت و فریبا در خانه پدر بزرگش بزرگ شد، کنار مادرش. نه پدرش ازدواج مجدد کرد نه مادرش. حتی طلاق هم نگرفته بودند. هر کسی خانه خودش بود. زن و شوهری که با هم غریبه شدند. پسر عمو و دخترعمویی که همسایگی و فامیلیشان سر جایش بود و نزدیک هم بودند ولی دل هایشان مهر و محبتی بروز نداد. فریبا سی سال با پدرش همسایه بود. چشم به چشم. نه با او حرف زد، نه حمایتش را دید و نه آغوشش را. پدری که بود، ولی نبود. شاید هم اجازه نداشت».

باور حرف هایی که مادر می زد سخت بود ولی همه حقیقت داشت. این زندگی در شهر زبانزد خاص و عام است.  حالا دیگر مفهوم حرف مادر که «اگر بود چشم» عوض شده بود. نمی دانم فریبا در مراسم پدرش، مات سال هایی بود که می شد پدر داشته باشد و نداشت، یا مات آینده ای که اگر می خواست هم نمی توانست داشتن پدر را درک کند. شاید فریبا ماتِ لحظه های بی رحمانه زندگیش بود. شاید به این فکر می کرد، پدر داشتن چه شکلی است، تا برای نداشتنش گریه کند.

خدایا حق با تو بود مردی که عاشق تو نیست نمی تواند پدر شود. چطور بابای خوبی باشد، وقتی غرورش را به جای زن های غریبه، خرج دختر و همسرش می کند.

ارغوان/ 13 بهمن 1397

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۳۵
ارغوان ...
يكشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۳۱ ق.ظ

تقصیر تو نیست!

خیلی وقت بود منزل ما نیامده بودند. شاید چند سال. از دیدنشان خیلی خوشحال شدم. نسبتی نداریم ولی همسایه های قدیمی گاهی از فامیل نزدیکترند.  ما شاء الله دخترش قدی کشیده بود و خانمی شده بود برای خودش. وقتی گفت کلاس هشتم است باورم نمی شد. حیایش شبیه دهه شصتی ها بود تا دهه هشتادی ها. تا جایی که ما شناخت داشتیم،  پدرش  مرد اهلی نبود. باید به مادرش تحسین می گفتم به خاطر نوع تربیتش. البته اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه فدکیه عامل پاکدامنی را لقمه حلال (1) فرمودند شاید لازم بود ما در نگاهمان به پدر ریحانه تجدید نظر کنیم و شاید هم نقش مادر عفیفه از لقمه، پر رنگ تر است. نمی دانم، عفیفه بودن نسل که یک علت ندارد هر چند اصلش والدین عفیف و لقمه حلال است.  همین که دخترش  مثل بیشتر دهه هشتادی ها از ستاره های سینما الگو نگرفته بود، سجده شکر داشت.

هنوز تعریف و تمجیدی نگفته بودم که عفت خانم به دخترش تذکر داد: «ول کن آن چادرت را. اینجا که کسی نیست. کمی مثل همکلاسی هایت باش. نمی خواهم مثل من باشی.». از حرفش تعجب کردم. نا خواسته جبهه گرفتم و گفتم: «این چه حرفی است. باید تحسینش کنید. دختر به این خانمی. یعنی چه این حرف ها. این را که جدی نگفتید». گفت: «نمی خواهم مثل خودم شود. هر کس بی حیاتر بود و با صدتا پسر دوست بود و زورگوتر بود موفق تر است. شوهر خوب. خانه و کاشانه و ماشینش به کنار. احترامش بالاتر است و نازنین تر. نمی خواهم مثل خودم بد بخت شود. همین الان تو که با نامحرم چشم به چشم نشدی حالا چه شد؟ همکلاسی هایت که اهل دوست پسر بودند، خانه و زندگی و بچه و کار و ... همه هم دوستشان دارند و حلوا حلوا می کنند و روی سرشان می گذارند. اما امثال ما را ببین. هر چه معتاد و بد اخلاق و تحصیل نکرده و گدا گرسنه است سمت ماست. هر چه هم می سازیم طلبکارترند. نه نمی خواهم به زور هم شده چادرش را می گیرم. همین فردا پس فردا یک ست کامل وسایل آرایشی هم برایش می خرم. برود بچرخد و بگردد و آینده هم یک همسر خیلی خوب داشته باشد».

حرفش خنده دار نبود ولی تعمدا خندیدم و گفتم: «عفت خانم اولا من این وسط چکاره بودم؟ دوما بد بختی و خوشبختی به چادر و حیای بیچاره چه ربطی دارد. پس فردا جواب خدا را چه می دهی. نعوذ بالله یعنی ما از خدا بهتر می فهمیم؟ اینکه دختر عفیفه راحتتر در ازدواج با نا اهل فریب می خورد تقصیر چادر نیست. طبیعی است. آدمی که خودش قابل اعتماد است. ریگی به کفشش نیست. بقیه را هم مثل خودش می بیند و اعتماد می کند. خدا جای حق نشسته خیال نکن به بازی گرفتن اعتماد دیگران و شکستن دل و بردن آبرو، به همین سادگی هاست و جبرانش بی دردسر خدا کارش را خوب بلد است. خدا ارحم الراحمین هست ولی اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه(2) هم هست.  عفت خانم کجا دیدی توی قرآن خدا وقتی حرف از همسران بهشتی می زند می گوید نعوذ بالله حوری هایی که با همه مردهای بهشت دوستند. حوری با روابط اجتماعی بالا؟ داریم؟».

«خندید و گفت راست می گویی ها. ولی ببخشید بچه من می خواهد در همین جامعه زندگی کند. الان عرف این طور است. عفیفه و چادری خریدار ندارد و جایش در جامعه ما نیست ». مجدد خندیدم و گفتم:«عفت خانم مجتهد نشده فتوا هم که می دهی. اولا حجاب و عفاف حکم تابع عرف نیست و حکمی قطعی است. دوما می دانی عرف یعنی چه؟ یعنی عرف متشرعه. یعنی ببین اکثر ادمای عاقل دیندار چطور رفتار می کنند نه اکثر مردم جامعه. جان من احکام نساز. دست از سر این بچه هم بردار».

عفت خانم زخمی نفاق ها بود. نمی دانم چقدر قانع شد و این بار که ریحانه را ببینم چه شکلی است. ولی درود بر مردانی که به خاطر پاک ماندن نسلشان هم که شده احترام زنان عفیفه خود را نگه می دارند و دل نمی شکنند.

خدایا حق با تو بود. چطور با کمک مردی که عاشق تو نیست نسلی با حیا و عفیف تربیت شود؟



ارغوان 7 بهمن 1397


(1) وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِصْمَةِ  خطبه فدکیه

 (2) أَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَ النَّقِمَةِ

و یقین دارم که در جای عفو و رحمت مهربان ترین مهربانانی.و در جایگاه مجازات و انتقام، سخت ترین کیفرکننده ای (دعای افتتاح)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۷:۳۱
ارغوان ...
سه شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۲:۲۶ ب.ظ

صمیمی نباش!

ساختمان هم ساختمان های قدیم. نمی دانم این طرح سالن های جدید ایده کدام از خدا بی خبری بود. مگر در طول سال، چند مهمانی صرفا زنانه یا مردانه برگزار می شود؟ مهمانی و صله رحم که در اسلام خانوادگی است. خانواده هم که بدون مرد و زن و دختر و پسر تعریف نمی شود. محرم و نامحرم هم که قانون خداست و کهنگی ندارد. نمی دانم به چه چیزی فکر کرد و چه ابعادی را ندید و این خلاقیت ناقص را مد کرد. از سالن بهتر، آشپزخانه اپن. قبلا خانم ها حداقل یک سر پناهی به نام آشپزخانه داشتند حالا که خانه و اعضایش اپن شده از مهمانی رفتن بیزارم. دوست دارم همه بیایند خانه ما مهمانی. هنوز هم ساختمان سازی قدیمی منزلمان را با صدتا این ساختمان های مدرن عوض نمی کنم. هرچند دلم برای خانه های چهار صفه مثل خانه پدربزرگ خیلی تنگ شده است. چه حریم و مهندسی خدا پسندی داشت.

جمعی اجباری از پدر و دختر و پسر و مادر و محرم و نامحرم. حریم ها محفوظ بود و حجاب و محرم و نامحرمی کاملا رعایت می شد ولی همین دور سالن نشستن هم آزار دهنده بود.

پدر و دختر و دامادی از جمع پر رنگ تر بودند.  همه جمع متوجه صحبت هایی که بین آنها رد و بدل می شد، بودند. صمیمیت جالبی داشتند. تا حالا ندیده بودم. بابا هیچ وقت اجازه نمی دهد تا این حد به او نزدیک باشیم. هنوز در گیر و دار صمیمیت هایشان بودم که از حسرت خوردن و مقایسه بابا با آنها خجالت کشیدم.

پدر شوخی دور از ادبی با دخترش کرد. داماد شیر شد و ادامه داد. آن یکی از گوشه سالن خوشمزه شد و حریم شکنی کرد. خلاصه اینکه زنجیره ای از شوخی های بی معنا بین جمع در مورد آن خانم گفته شد و به قول خودشان جمع از خشکی بیرون آمد. ولی نارضایتی و ناراحتی را می شد از نگاه دختر خواند. درست است که یکی حرفی زد و بقیه باید جنبه و ظرفیت داشته باشند و مطابق وظیفه عقلی و شرعی اجازه چنین کاری را نداشتند ولی احترام به آن خانم را از چه کسی یاد بگیرند؟ از پدری که بی احترامی را خودش شروع کرد؟ درود بر پدرانی که می فهمند صمیمیت هم حد و مرز دارد. حد و مرزی به نام احترام. هیچ کس حق ندارد احترام کسی را به بهانه صمیمیت بشکند حتی اگر بابا باشد.

خدایا حق با تو بود مردی که عاشق تو نیست چطور دختر و مادری با شخصیت برای نسل های بعد تربیت کند؟


ارغوان/ 2 بهمن 1397

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۲۶
ارغوان ...