حق با تو بود

دست نوشته هایی با موضوعات اجتماعی و مشکلات مردمی(تمام اتفاقات حقیقی است)

حق با تو بود

دست نوشته هایی با موضوعات اجتماعی و مشکلات مردمی(تمام اتفاقات حقیقی است)

آخرین مطالب
جمعه, ۹ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۴۲ ق.ظ

کاش نرفته بودیم!

دختری ناز و دوست داشتنی. منظم، مرتب و محجبه. بعد از گذشت چند سال از ازدواجش، هنوز هم با یک تماس تلفنی کمتر از یک دقیقه، پدرش حاضر می شود. عشق این دختر و پدر همیشه برای همه جالب توجه بوده است. دخترِ مرضیه، تقریبا یک ساله است ولی هنوز هم خودش را برای پدرش لوس می کند و محبت خودش و دخترش را شش دانگ قاب کرده است به قلب پدرش.

ایستاده بودیم کنار خیابان و منتظر تاکسی بودیم. هوا به شدت سرد بود. مرضیه با فاصله چند قدم بیرون ایستگاه منتظر پدرش بود. فاطمه اصرار می کرد از مرضیه بخواهیم پدرش ما را تا جایی که مسیرشان است برساند. از او اصرار و از من انکار که پدرش را نمی شناسیم و دختر و پدر شاید تمایلی به این کار نداشته باشند و مزاحم باشیم. بدون رضایت من جلو رفت و قضیه را با مرضیه مطرح کرد. مرضیه استقبال خاصی داشت. از محبت و نگاهش مشخص بود، تعارف الکی ندارد و قلبا راضی است ولی از طرفی نگرانی عجیبی خیلی ناگهانی در چشمانش موج زد. ماشین آلبالویی جلوی پایش ترمز زد و درب را برای ما باز کرد و با بفرمایید های متعدد دعوتمان کرد که سوار شویم.

از بویی که فضای ماشین را پر کرده بود متوجه علت نگرانی مرضیه شدم. اعتراف می کنم یک هزارم درصد احتمال نمی دادم  پدری که حسرت خیلی از دخترهای اطراف ما بود اهل دود و دم باشد. نه اینکه مرضیه تعریف و تمجیدی از پدرش داشته باشد و قبل از آن حرفی از او زده باشد. نه، فقط به هدیه ها و آمد و رفت ها و تلفن های مرضیه دقت کرده بودیم. خودم را برای پیش داوری سرزنش کردم، شاید نفر سومی سوار و پیاده شده است و بوی سیگار از پدر مرضیه نیست.

پدر مرضیه با سلام و علیکی بسیار مودبانه و محترمانه ما را دعوت کردند و اصرار داشتند مسیرمان را بگوییم و تکرار می کرد«مثل دخترم مرضیه چه فرقی دارد و حتی ما را به منزلشان دعوت کرد». ویژگی های پدر مرضیه دروغین نبود ولی صدایش نشان می داد جوانی و دندان هایش را قربانی دود و دم کرده و بوی سیکارش می فهماند بیشتر از محبت مرضیه اسیر دخانیات است. حرفی نزدیم ولی مرضیه مرتب پوست صورتش تغییر رنگ می داد و سعی می کرد عادی رفتار کند و برخوردها و مهربانی و تحصیلات پدرش را آشکار کند. قسم می خورم مرضیه به پدرش افتخار می کرد و خجالت نمی کشید. فقط می خواست قضاوت نادرستی در مورد شخصیت پدری که عاشقش بود، نداشته باشیم.  باور می کردم چون از هر پدری و هر لقمه ای این چنین دختری تربیت نمی شود. چرا باور نکنم وقتی هر دختری تا این حد معرفت و وفا در آبرو داری برای پدرش ندارد.  کاش نرفته بودیم. قیمت رفتنمان ضجر کشیدن دو عاشق و معشوق واقعی بود و برملا شدن برخی نبایدها. کاش پدر مرضیه می فهمید راه حل تلاطم هر دوی آنها تلاش برای درمان است.

خدایا حق با تو بود، مردی که عشقش به تو کم می شود حتما جایی بین کشمکش عشق ها شرمنده می شود و تحمل شرمندگی مرد ساده نیست!



ارغوان/ 9 آذر 1397
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۹/۰۹
ارغوان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی